...

تقدیم به بابای خوبم و همه اونایی که دوستاشتنین

 

 

نیستی لعنتی٬

نیستی٬ نیستی٬ نیستی.

.

.

.

حالا من اینا رو چیکارشون کنم:(

 

 

نظرات 7 + ارسال نظر
شهرام.. سه‌شنبه 17 مرداد 1385 ساعت 11:55 ق.ظ

سلام ...
عیدت مبارک...
من اینارو ندیدم ....
روز قشنگی داشته باشی...
اون تقدیم شامل حال منم میشه ....ایا؟
بازم تبریک میگم بهت ...و خوشحالم از برگشتنت....

سلام...

:)

علی سه‌شنبه 17 مرداد 1385 ساعت 01:02 ب.ظ

شلام

روزت مبارک.

این آخر این پست واقعا قشنگ بود. دقیقا تو ژانر خودت با ادبیات خودت اوون حسی رو که داشتی منتقل کردی. این خیلی دوست داشتنیه.

با اجازه - عزت زیاد

س ص ث لام...

مرسی علی جون...

:)

خرچنگ چهارشنبه 18 مرداد 1385 ساعت 12:01 ق.ظ

سلام
چرا بیخبر برگشتی خبر میدادی یه گوسفندی چیزی قربونی میکردیم(زبون مسنجری)
در ضمن الان که دیگه عید تموم شده اما عید شما هم مبارک

ژ چهارشنبه 18 مرداد 1385 ساعت 12:02 ق.ظ

سلام ...
عید تو هم مبارک...

مرسی..

همین!!!

جودی اسپورت نارنجی چهارشنبه 18 مرداد 1385 ساعت 09:54 ق.ظ http://www.babalengderaaaz.persianblog.com

بابا اب داد
روز پدر مبارک

گیلاسی پنج‌شنبه 19 مرداد 1385 ساعت 03:17 ق.ظ

من چیکارت کردم سمیه!!!!!
چرا پیش همه میری الا من !!!!
تو جای من باشی چه فکری میکنی!!!!!
دلم خیلی زت گرفته... می دونم برات مهم نیست....
اشکالی نداره.....
کاش حدسم در مورد نیومدنت اشتباه باشه.... کاش..

سلامت کو!!..
اولا با من هیچ کاری نکردی چون نمیتونی بکنی(نیش)بعدشم من اصن فک نمیکنم٬ آخرندشم کاش از نبودنم دلت میگرفت نه از اینکه اول بری به همه سر بزنی بعد کامنتم رو ببینی بعدشم از اینکه پیش تو نیومدم دلت بگیره بعد بیای بگی دلت گرفته از اینکه به همه سر زدم! کاش اگه مشکلی بود به خودم میگفتی نه اینکه بری پیش یکی دیگه بگی٬ من نه مثه شهرام بلدم با گوشه کنایه حرف بزنم نه مثه تو دل کسی رو بشکنم(همین قضیه ای که این علی محمد بیفکر خودش رو لعنت کرد بابتش)٬ میدونی که هیچ وقت با کسی جدی حرف نمیزنم سعی میکنم همه چی به مسخره بگذره٬ چون در صورتی که موضوع به مسخره برگذار بشه کدورت پیش نمیاد٬ دوس ندارم موضوعی رو هم پیش بکشم ولی اگه به نظرت کاری اشتباه بود خودتم انجامش نده.
در ضمن نظر هیچ کدومتون رو تایید نمیکنم اشتباه از اول از خودم بود پس خودم باید باهاش کنار میومدم ٬ حالا شما میخواستین کمکی کرده باشین ولی من به هر حال کار خودم رو میکردم٬ در ضمن هیچ کس هیچ قضاوت نا حقی در موردت نکرده من فقط به علی گفتم اگه به کاری اعتقاد داری و انجامش دادی پس خودت رو لعنت نکن٬ سعی کنه بزرگ بشه و هر موضوعی ارزش نداره آدم خودش رو لعنت کنه بابتش همین٬ بعدشم گفتم گیلاس اگه چیزی گفته و به نظرش کار تو دخالت بوده کار خودش نبوده فقط میخواسته کدورت از بین بره. دستمم اصن درد نمیکنه٬ پس چه قضاوتی در مورد تو این وسط ممکن نا حق باشه؟؟؟
دیگه هم نمیخوام در مورد اون قضیه ای که تموم شده بحث بشه نمیدونم چه اصراریه٬ این همه قضیه خوب واسه بحث کردن بعد شما میرین به چه مسائلی گیر میدین و اشک آدم رو در میارین!!!... دوس داری الان منم به نمرهای این ترمت گیر بدم اشکت رو در آرم....الانم اگه این چیزا رو گفتم علتش کامنتی بود که دیشب واسه علی گذاشتی و منظورت دقیقا من بودم٬ همین.من دیگه اصن بهش فک نکردم٬ همون ۲ شبی که فک کردم به اندازه کافی داغون شدم.
در مورد کامنت نذاشتنم اگه دقیقا به اون موضوعی که من فک میکنم فک میکنی درس فک کردی ولی اگه به اون موضوعی که من فک میکنم فک نکردی خب پس اشتباه فک کردی چراغتم سوخت فقط یه چراغ واست مونده بود...(نیش)
منم دیدم که تو واسه همه هر روز کامنت میذاری ولی واسه من نمیذاری این دلیل نمیشه من بیام بگم چکارت کردم یا چرا واسه همه کامنت میذاری واسه من نمیذاری...اینکه ببینی یه دوستت که خیلی هم دوستش داری پیش تو نمیاد ولی بقیه جاها میره درد داره...
مهم نیست؟؟!!!!!.... شاید واسه تو مهم نباشه ولی واسه من مهمه....

البته دروغ گفتما فقط یکم واسم مهمه چون من خیلی خصوصی مینویسم٬ هیچ کی هم فک نکنم به جز خودم سر در بیاره از نوشتهام.. به هر حال کامنت دونی واسه اینه که اگه کسی خواست چیزی بگه و کامنتی بده بتونه و بزاره٬ ولی من هیچ وقت کامنتارو جدی نمیگیرم(دیدی که خودمم کامنت جدی نمیزارم) ولی به بعضیهاشون میخندم و به بعضیهاشون لبخند میزنم٬ بعضیا رو هم خوشحال میشم که معمولا بستگی به نویسندش داره نه کامنت.
اگه به نظرت بی رحمم ببخشید:)

ژ یگولو پنج‌شنبه 19 مرداد 1385 ساعت 09:39 ق.ظ

هرکی یه بار خوابشو اینجا نوشته بود بعد پاکش کرد خیلی خره...

حالا تعبیر شد یا نه ؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد