...

قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟
از کجا، وز که خبر آوردی؟
خوش‌خبر باشی، اما، اما
گرد بام و در من
بی‌ثمر می‌گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری، نه ز دیار و دیاری، باری
برو آن‌جا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آن‌جا که ترا منتظرند
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصدک تجربه‌های همه تلخ
با دلم می‌گوید
که دروغی تو، دروغ
که فریبی تو، فریب
قاصدک! هان، ولی... آخر.... ای وای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با تو‌ام ، آی! کجا رفتی؟ آی...!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی جایی؟
در اجاقی -طمع شعله نمی‌بندم- خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دل‌ام می گریند...

 

نظرات 13 + ارسال نظر
behshad ( Booter ) yahoo 7.5 پنج‌شنبه 19 مرداد 1385 ساعت 02:15 ب.ظ http://www.booter-rasht.blogsky.com

salam dost aziz va Gol khobi wblaget ghashang bood va jaleb tonesty be man sar bezan va az barname haye yaho 7 final be khosos Boot DC Buzz Estefadeh kon va be dostanet moarefy kon montazeret hastam khosh hal shodam
behshad
bye

شهرام پنج‌شنبه 19 مرداد 1385 ساعت 02:20 ب.ظ

خبری هست هنوز ...
مانده خاکستر گرمی جایی ..
امید وار باش...
امید...!!

سلام..

؟؟؟؟

اونوقتش مانده خاکستر گرمی جایی!!!!!؟

اندیشمند پنج‌شنبه 19 مرداد 1385 ساعت 04:47 ب.ظ http://shortyc.blogsky.com

سلام عزیز دلم ... خوبی ...
ممنونم سر زدی ...و نظرت رو گفتی اما بگم که بلاگ اسکای اول بره اون وبلاگای مستهجن بقیه رو جمع کنه بعد برسه به من !
اما من خودمم دیدم که بهتره متن بذارم تا عکس
حالا جای اون عکس یه متن گذاشتم ./...حالشو ببر...به دوستاتم بگو...

خرچنگ پنج‌شنبه 19 مرداد 1385 ساعت 06:42 ب.ظ

من این شعر اخوان رو خیلی دوست دارم
در دل من هم همه کورند و کرند

:)

اندیشمند پنج‌شنبه 19 مرداد 1385 ساعت 09:17 ب.ظ http://shortyc.blogsky.com

عزیزم اقتضای سن چیه؟ من سن و سالی ازم گذشته ۳۵ سالمه و رشته کامپیوتر خوندم تا فوق لیسانس !
بازم بگو اقتضای سنمه !
حالا من اونجا نوشتم ۱۸ که دلیل نمیشه عزیز دلم...

سلام...

۳۵ سالته..ولی شبیه ۱۸ سالها هم نمیتونی فک کنی...

ژ یگولو پنج‌شنبه 19 مرداد 1385 ساعت 11:51 ب.ظ

قهوه شیرینم نباشه تلخ باشه...اینشو یادت رفته بود بگی...

اگرم راست نمیگی حداقل خیلی خوب میتونی وانمود کنی که
در دل من همه کورند و کرند...

اون ابرها هم غلط میکنند از این به بعد...

خوش باشی...

چیو راست نمیگم!!!

علی جمعه 20 مرداد 1385 ساعت 12:10 ق.ظ

گردباد ...

برو آنجا که تو را منتظرند.

در وطن خویش غریب.

طمع شعله نمی بندم.

قاصدک!‌ ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گریند.

سلام

دفعه قبل که خوندم چیزی به ذهنم نرسید بنویسم.
این بار هم همین طوره.‌ (تیکه های قشنگش رو بالا نوشتم که شاید جرقه ای بزنه چیزی بنویسم ولی نشد.)

به هر حال شعر زیبایی بود. من خیلی دقیق خوندم و از ظرافت های شاعرنه اش لذت بردم.
فکر کنم شاعر تو ذهنش فضای اجتماعی جامعه ای که اون دوره بوده رو آورده و شعر رو تخیل کرده. داره یه جامعه ای به تصویر می گشه که ازش نا امیده و می دونه مردمش کوچکترین تلاشی برای رهایی از ظلمات نمی کنن.

** یه مدته من چقدر جدی دارم نظر می نویسم.

سلام..

تو یه مدت دقتت بیشتر شده...همین.

شهرام جمعه 20 مرداد 1385 ساعت 12:33 ب.ظ

اگه امید باشه.....
اونوقتش مونده خاکستر گرمی جایی!!!!!!؟
سلام...

در ضمن سلام..

اگه امید باشه بگردی هیچ خاکستری نباشه !!!!!

گیلاسی جمعه 20 مرداد 1385 ساعت 02:12 ب.ظ

پس من از بلایی که خودم سرت اورده بودم قبلا ناراحت بودم !!!! فکرش رو نمیکردم....
خوشحالم کردی...
بیا اصلا دیگه در مورد هیچ موضوعی اشگ همو در نیاریم من دل ندارم... زود گریه ام میگره.... در مورد هیچ چی هم قضاوت نکنیم...
ما دوستیم.... تقریبا یه ساله....
دوستت دارم...

پس من از بلایی که خودم سرت اورده بودم قبلا ناراحت بودم !!!! فکرش رو نمیکردم....
یعنی چی!!!!!

اِاِاِاِاِاِاِاِاِاِاِاِاِاِ٬ زرنگی حالا که نوبت گیر دادن به نمرهای تو شده میگی بیا دیگه گیر ندیم٬ دل نداری اشکت درمیاد٬ اگه به دلنازکیه که من خدام.

داش باورم میشد که کلا فراموش شدما٬ خوبه زمان یادته.

میدونی یه چیزی پشت نوشتهای الانت هس که اذیتم میکنه٬ تو اون گیلاس سابق نیستی٬ دیگه دلم واست تنگ نمیشه٬ نمیتونم باهات راحت باشم٬ من دلم واسه گیلاس بلاگفا تنگ شده خیلی٬ واسه اون سارا* و علی(عشق و مستی) هم یکم تنگ شده٬ اون کامنت دونی رو میترکوندیم کلی هم حال میکردیم٬ اونجا راحت میشد با همه ارتباط برقرار کرد٬ دلم واسه اون چت سه نفره تو وبلاگ پوریا تنگ شده٬ دلم میخواد تا ساعت ۴ صبح بشینیم چت کنیم بعدشم پوریا بشینه تا ساعت ۹ صبح ۶۷۳ تا چرت و پرت رو از کامنت دونیش پاک کنه٬ یه جوری شده نوشتهات یه نیگاه به وبلاگت بکن قبلا چی مینوشتی و چه جوری الان چجوری، یه جوری شدی،تو وبلاگت راحت نیستم، نمیدونم چی اون پشت قایم شده ولی من رو ناراحت میکنه، خیلی، زیاد. شاید اشتباه فک میکنم...نمیدونم..ولی اشتباه نیس حسم..
از حسم مطمئنم...

گیلاسی جمعه 20 مرداد 1385 ساعت 02:13 ب.ظ

هر کی در کامنت دونیش رو می بنده خره (،

زخمه بزنی٬
زخمه نزنی٬
من چنگ توام...

رویا شنبه 21 مرداد 1385 ساعت 03:28 ق.ظ http://corocodile.blogsky.com

سلام خانوم خانوما
خیلی خوشحالم کردی وقتی دیدم نظر گذاشتی برام!

سرما و یخ و .......

خاکستر!!!

دوستت دارم باهاشنو غریبه باشم که اگه یه موقع اومدن توی زندگیم بگم ببخشید شنا رو به جا نمیارم!

زندگیت گرم گرم
لحظات پر از حس بودن

سلام...

ایشاا.. نمیان..

گیلاسی شنبه 21 مرداد 1385 ساعت 04:20 ق.ظ

چیزی عوض شده !! حتما عوض شده.... اونم منم.... عوض شدم...دست خودمم نیست...تو بلاگ فا من راحت نبود...باور میکنی !!! اونجا جوش فرق میکرد... همه به نوعی کوچیک بودن..... اینجا اکثرا بزرگن... اکثرا متاهل.... تحصیل کرده و زود رنج...
تو بلاگ فا من با تو وپوریا عشق میکردم... اینجا پوریا نامردی کرد و رفت..... همه هم پوریا نمیشن... بعد از رفتن پوریا نتونستم مث سابق براش کامنت بگذارم...... قبلا یه خط می نوشت من براش ده تا کامنت میگذاشتم...اره روزای قشنگی بود.... اما یه چیزای پشت پرده اتفاق افتاد که منو از هر چی بلاگ فا بود متنفر کرد..... اون بابایی یادته.... اون روزگارم رو سیاه کرد.... هیچ وقت نمی خوام ازش حرف بزنم....
اونجا چون مخاطب داشتی برا حرفات کسی به خودش نمی گرفت...اما اینجا حرف بزنی همه ناراحت میشن..البته کسانی هم هستن که اینطوری نیستن ولی خوب.... ادما متفاوتن....
ولی برا من تو همون سمیه هستی.... دلم میگیره پیشم نیایی... مگه برا دیگرانمیای پیش من.... تو خودتم عوض شدی.... یه مدتوبلاگت فقط برا منو پوریا و امیر بود یادته..... یادته خودت یه بار گفتی امیر رو قاطی نکیند بچه اس.... خیلی ها مث اون هستن....
هر کسی ظرفیت شوخی نداره.... اما تو دایره خودت رو داری..من ... علی محمد.... همین دوستت خرچنگ.... گاهی شهرام.... علی (برکت ) ... و بعضی های دیگه که می خواستن تو رو بشناسن ولی تو اهمیت ندادی...من یادمه یه عده از بچه ها دنبال ادرست می گشتن...والا خودشونم از اون کامنتهای جد یخودشون خسته میشن....
تو دوست منی یا اونا. !!!!!
بیا و در حق من یه لطفی بکن (مگه لطفم می کنن !!!! )... امین (((:*

امین کیه!!!!...

گیلاسی شنبه 21 مرداد 1385 ساعت 04:23 ق.ظ

شب شعره !!! میم بیام ؟
میازار موری که دانه کش است... بیازار موری که دانه کش نیست.. (عینک دودی)

عزیزم من که گفتم:
زخمه بزنی٬
زخمه نزنی٬
من چنگ توام...

من بلد نیستم بیازارم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد