...
بالاخره این روباته به مرحله اجرا رسید٬ همه چیزش خوب شده٬ مثه خلقت آدماس دیگه٬ حالا من که خدا نیستم موجود خلق کنم ولی اینم یه نوع خلقته دیگه٬الانم ما اینجوری همه کارش رو کردیم٬ همه چی رو سر جاش چسبوندیم٬ ازش عکس گرفتم هنوز نریختم رو سیستم٬ حالا عکسش رو میزارم٬ یه رباتم واسه مسابقات پارسال میساختیم٬ اونایی که این وبلاگم رو میخوندن میدونن٬ ولی خب چن روز قبل مسابقه که پاهاش پیچ خورد روز مسابقه هم سرش گیج رفت مقام نیاوردیم٬ ولی این دفه فک کنم تو ۲۱۰ تا تیم بتونیم جزو ۱۰ نفر اول باشیم.
اون شلوارا چاق نشدن ...یه خره صاحابشون هست که به جای شام و ناهار و ...... فقط بلده غم و غصه بخوره بعضی وقتا هم یه چایی سرد و تلخ...
مارال حق داره باید تو رو جر بده ...
جر بده یعنی چی..
بی ادب...
راستی تو که هنوز جز مامانا نشدی که بدونی چطور بچه درست میشه...
از کجا دیدی تو بی ادب؟ هانننننننن...زود بگو...یالا...
یه جایی خوندم خب...
اصلا هم بلد نیستی یاد چیزایی که هستی و چیزای روزمره رو به هم ربطشون بدی...ضایعععععععع...تابلو
من نخواستم چیزی رو به چیزی ربط بدم:)
کاملا مشخصه...
کاملن...
لطفا یکم دیگه فک نکن..!!!!!!!!!!!!!!!!
دیر گفتی دیگه..من کلی فک کردم٬ یکمم ساکت بودم فقط..
همین.
من یادمه قبلنا اصلا فکر نمیکردی تو ...هرکی هم فکر میکرد یا مسخره اش میکردی یا دعواش میکردی...
حالا چی شده نشستی حی به جای همه چیز فکر میکنی تو ؟؟؟ هانننننننننننننن...
خل شدی...بسته دیگه سمی...
هانننننننننننننننننننن..تو داری راجب قبلنا صحبت میکنا..الان جدیداس٬ از گذشته بیا بیرن...
شلام :)
این قصه مامانا خیلی قشنگ بود.
ربات ساختن کار جابیه.
موفق باشین.
س ص ث لام...
مرسی٬ قصش رو جایی خوندم خودمم خیلی دوسش دارم..
بوی موهات زیر بارون...بوی گندم زار نمناک...
بوی سبزه زار خیس...بوی خیس تن خاک...
جاده های مهربونی...غم بارون غروب ......
تنها اهنگی که فعلا بهم ارامش میده...!!!
:)
سلام./ اگه بگم از مطلبت هیچی نفهمیدم ناراحت نمیشی؟
آپم / خوشحال میشم سر بزنی
بعضی وقتا هیچ کس ادم رو درک نمیکنه ...هیچ کس..
شایدم همیشه...
سلام بر تو قاصدک
ما نیستیم خوش میگذره؟!؟
چه خبرات؟!؟!
تو کجایی اونوقت؟؟؟
رفته بودی فک کنی(نیش)
تو خودت روباتی
حالا میخوای روبات بسازی؟ (نیش)
نیش...شبیه سازی تو رو کردیم..
راستی فکر کردم روی حرفات
همه حرفات قبول!
قبول!
چرا پستهای بالایی کامنتدونی ندارن؟!؟