...
یه جوری شده برنامم٬ هیچ جوری نمیتونم نظم رو برقرار کنم٬ همش احساس میکنم عقبم٬ اون از اون مهمونایی که دُرس سه روز قبل از امتحانام اومدن٬ کل برنامم بهم ریخت٬ این از وضع خونه٬ مثلا قرار بود وسیله ها رو جم کنیم٬ بعد شری هم اومده بود کمک کنه٬ بعدش هر روز ناهار و شام بیرون بودیم٬ میومدیم خونه هم خسته بودیم کار نمیکردیم٬ بعدشم شری تعلیم رانندگی داشت رف٬ ما همچنان مشهدیم٬ کار انتقالیم تموم شده٬ فقط باید برم شمال از دانشگاه یه یوزر و پس بگیرم واسه انتخاب واحد٬ دیشب بابام زنگ زده میگه نمیخوای بیای پول بفرستم همونجا انتخاب واحد کن٬ پروژه خواهرم مونده٬ یه هفته دیگه کار داره٬ حالا موندیم کاراش تموم شه هممون با هم بریم. حالا که شری رفته از صبح تا شب میخوابیم و منم به این فک میکنم که چه تابستونه مزخرفی٬ از همه چی زدم٬ نمیخوام اصن در موردش بنویسم...این نیز بگذرد..هنوز معلوم نیس که وسیله ها رو باید کجا بزاریم٬ قرار بود بزاریم خونه دوست بابام که اونم خونش رو اجاره داده٬ بابام میگه فعلا بیا کارا انتخاب واحدت رو انجام بده٬ بعد تا آخر شهریور که میخواین خونه رو تخلیه کنین یه فکری میکنیم٬ نمیدونم...
سلام...
تو کی نظم داشتی که الان دفعه دومت باشه عزیزم...
هاننننن؟؟؟
داری میری جدی جدی...؟؟؟
چه خوب و چه بدددددددددد...
راست میگی...خیلی تابستون مذخرفی بود...
از همه تابستونا بدتر...
حیفت نمیاد این شهر دوست داشتنی رو میخوای ول کنی بری؟؟؟(نیش)
ببین ...
واسه اون بالاییه:
آره من هم یه چیزایی شنیدم!
شایعه ست!
هرکی بخواد با زور اون قرصا سرد بشه و یا چمیدونم اروم...خیلی خیلی ............. دیگه من نمینویسم...
تو اصلا کجایی من خیلی کارت دارم...
سلامی به گرمیه تابناکیه خورشید سوزان...خندهههه
اره میمیرم یهو...
سلام...
نمیدونم دیشب اف هامو دیدی یا نه...
چی شدی یهو...هرچی صبر کردم نیومدی منم خیلی خسته بودم رفتم خوابیدم...
سلام...
تابستون امسال مزخرفترین تابستون بود برا من .....با این قطعی اب و گرمای عذاب اور ......دلم جنگل میخواد ...
ناهار خوران.......زیارت ........
سلام ...
یعنی ۵ ساعت دیگه...؟؟؟
):
تا بوده همین بوده ...