...

هیچی به این قشنگی نمیشه ها٬ الان مثلا هوا گرم بود بعد ما داشتیم زیر کولر٬ روی کولر٬ کنار کولر٬ اونور کولر خلاصه همونجاهای کولر میخوابیدیم بعد یهو صدای شُر شُر بارونه٬ نَم نَم باونه٬ همون دیگه اومد و شری طی یه عملیات چیچی والوقوع پرید تو حیاط لباسارو از رو بند ورداشت٬ بعد این بارونه چون خیلی یهویی بود یه عالمه هوای گرم از زمین به سمت آسمون روونه کرد٬ از این به بعدم بساطمون همینجوریه٬ مثلا هوا خوبه ما میریم دانشگاه بعد این دانشگاهه نزدیک کوه و جنگله بعد یهویی بارون میزنه همچین و همچون گل گندم٬ دهن مارو سرویس میکنه گل گندم٬ دیگه احتیاج نیس واسه سرویس منتظرشیم گل گندم٬ دهنمون زحمتش رو میکشه گل گندم. این چن روزه خیلی کار کردم٬ تو عمرم این همه کار یه جا باهم تو ۳ روز انجام نداده بودم٬ تو این سه سالی که ما نبودیم این داداشام و خواهرم هر چی وسیله تو خونشون زیادی بوده و دکاراسیون خونشون رو بهم میزده تو اتاق٬ زیر تخت٬ روی میز٬ زیر میز٬ اونورش٬ اینورش٬ تو کمدش٬ خلاصه همهچی به مقدار زیاد تو اتاق من بود٬ بعد منم همه چیشون رو روونه خونه خودشون کردم٬ وسیله زیادیهاشون یه طرف٬ اسباب بازیها و تفنگها و ماشینها و موتورهای ماهان و محمدرضا هم بیست و پنج طرف٬ از همه چی میتونستی یه نمایشگاه بزاری و یه نمایندگی فعال تو هر شهری بپذیری٬ فقط ۱۸ نوع تفنگ محمدرضا داشت٬ ۶تا هم ماهان٬ میخواستم جمعشون کنم ماهان میگفت من چون میترسیدم اسباب بازیام خراب بشه  یه کم آوردم اینا همش واسه محمدرضاست٬ این اخلاقش به خالش رفته ماهان٬ این یه سال که مامانم کاراش زیاد شده٬ بچه یه کم بیشتر وقتش با خالش پر شده٬ اخلاقای زشته اونا رو به ارث برده٬ ۱۰تا هلیکوپترو هواپیما محمدرضا آورده بود اینجا٬ جالبه که محمدرضا از هر وسیله ای ۲ سری میخره٬ یه سری واسه اتاقه خودش٬ یه سری هم واسه اتاقه من٬ ۳۸۹تا هم باتری بجز این باتری شارژیاش تو اتاق پیدا کردم٬ یه هلیکوپترش خیلی خوشگل بود٬ بعد من همش باهاش پرواز میکردم٬ میرفتم تو آسمون٬ یه بارم من رو برد پیش خدا٬ اصنم رویا نیس٬ واقعنی رفتم پیش خدا. بعد با یه عالمه لگو و پازل٬ امیدوارم دهنتون اینجوری سرویس نشه٬ بعد همش رو جم کردم گذاشتم بیاد یه فکری واسش بکنه٬ فعلا که محمدرضا رفته آبادان پیش اون یکی مادرجونش٬ خونه خودشونم که نمیبره چون به اندازه یه اسباب بازی فروشی عروسک و تفنگ و ماشین هواپیما داره٬ حالا شاید تصمیم بگیریم بفروشیمشون با پولش بریم خارج. الانم از ظهر ماهان هی میره تو اتاق من میگه عمه جون اینجا چقد خوب شد٬ از این به بعد تو نبودی من مواظبم کسی توش چیزی نذاره.

 الان هوا اینقد خوبه٬ یه بوی خوبی میده٬ یه نم خوبی داره٬ من فک کنم صبح حیاطمون بشه بهشت٬ تو حیاطمون یه عالمه درخت و گله٬ بعد صبح برق میزنه همه چی٬ جای همتون خالی٬ این شری چقد غر میزنه٬ نمیذاره من زیاد بشینم پا سیستمش٬ باید سیستم مشهد رو بیارم حتما٬ اَه غر غرو..البته میذاره ها٬‌ولی وقتی خودش کار داره من باید پاشم گم شم از جلو چشمش..

نظرات 73 + ارسال نظر
ژ یگولو سه‌شنبه 21 شهریور 1385 ساعت 11:49 ب.ظ

باز تو از بارون اومدن اونجا گفتی دل منو سوزوندی...

منم بارون میخوامممممممممم...

(نیش)...حالا تو پاییز بیا هر چقد میخوای بارون بازی کن...

ژ یگولو چهارشنبه 22 شهریور 1385 ساعت 12:01 ق.ظ

گل گندم خیلی دلمو هوایی کردی دیوانا...

میگم خارج رفتی هی عینک دودی نزنی و ادا اطوار از خودت در بیاریا...

حالا بزار برم..

ژ یگولو چهارشنبه 22 شهریور 1385 ساعت 12:03 ق.ظ

میگم تو با هلیکوپتر ماهان بود کی بود محمد رضا بود ..نمیدونم...با اون رفتی پیش خدا...

وای به حال من پس...

پیش کدوم خدا رفتی...؟؟؟

مهم رفتن بود که من رفتم...
خدای من واقعیه، واقیه، واقعی، عین رویاهام..

ژ یگولو چهارشنبه 22 شهریور 1385 ساعت 12:09 ق.ظ

اره دیگه ادمی که تو ۲۴ ساعت ۱۸:۳۰ خواب بوده تو مشهد بایدم وقتی این همه کار میکنه خسته بشه...

اتاق تو چند متریه؟؟؟

این لیستی که تو گفتی خودش یه ۱۵۰ متر جا میخواد ...یه مغازه هست خودش...

ژ یگولو چهارشنبه 22 شهریور 1385 ساعت 12:09 ق.ظ

اره دیگه ادمی که تو ۲۴ ساعت ۱۸:۳۰ خواب بوده تو مشهد بایدم وقتی این همه کار میکنه خسته بشه...

اتاق تو چند متریه؟؟؟

این لیستی که تو گفتی خودش یه ۱۵۰ متر جا میخواد ...یه مغازه هست خودش...

آره دیگه، من میخوابم از خواب بیدار میشم، خسته ام دوباره میخوابم، اتاقه من یه فک کنم 18 تا بشه، همون حدود دیگه...

شهرام چهارشنبه 22 شهریور 1385 ساعت 10:10 ق.ظ

سلام....

این پست یه حال و هوایه خوبی داشت ...پر از طراوت و شادی
....پر از بارون و لطافت ....پر از ذوق کودکانه ....

خوشحالم که دلت باز شده.....

حیاط بزرگ پر از گل........ارزومه.....

برقرار باشی دوست خوب من ........برقرار!

سلام..آره پر از ذوق و شوقه کودکانس..
مرسی..
امیدوارم آرزوت برآورده بشه..
بازم مرسی.....شما هم برقرار باشی..

علی چهارشنبه 22 شهریور 1385 ساعت 03:48 ب.ظ

یکی دو روز پیش داشتیم تو خونه یه کمد رو جا بجا می کردم یکی از لگو های الهه زیر میز بود رفت تو پام !!!!!

منم یکی دو روز پیش داشتم راه میرفتم ماهان اومد زیر پام... :|

علی پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:51 ق.ظ

سلام

من این ۲ تا پست آخر رو با هم خوندم و تو اولی سلام کردم.
(البته یه وقفه ۳ ساعته تو خوندن این پست افتاد که باعث شده زمان نظری که این زیر نوشتم با زمان نظر پست قبل متفاوت باشه.)

آهان یه پیشنهاد دارم :‌ ۲ تایی بریم یه وبلاگ بزنیم و فقط ازش به عنوان مسنجر استفاده کنیم و هی توش کامنت بزاریم. (نیش)

سلام..
من اونجا حوصله سلام نداشتم اینجا سلام میکنم، ایرادی که نداره؟؟!!
من پایه پیشنهادت هستم خداتا..به شرطی که آدرسش رو هیچکیه، هیچکی نداشته باشه...
..

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:52 ق.ظ

آ

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:52 ق.ظ

ه

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:53 ق.ظ

ا

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:53 ق.ظ

ن

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:53 ق.ظ

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:53 ق.ظ

ی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:54 ق.ظ

ه

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:54 ق.ظ

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:54 ق.ظ

ا

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:54 ق.ظ

ی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:54 ق.ظ

د

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:54 ق.ظ

ه

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:54 ق.ظ

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:54 ق.ظ

د

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:54 ق.ظ

ا

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:55 ق.ظ

ر

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:55 ق.ظ

م

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:55 ق.ظ

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:55 ق.ظ

ه

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:55 ق.ظ

ر

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:55 ق.ظ

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:55 ق.ظ

ح

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:55 ق.ظ

ر

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:56 ق.ظ

ف

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:56 ق.ظ

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:56 ق.ظ

ر

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:56 ق.ظ

و

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:56 ق.ظ

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:56 ق.ظ

م

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:56 ق.ظ

ی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:56 ق.ظ

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:56 ق.ظ

ش

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:57 ق.ظ

ه

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:57 ق.ظ

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:57 ق.ظ

ت

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:57 ق.ظ

و

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:57 ق.ظ

ی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:57 ق.ظ

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:58 ق.ظ

ی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:58 ق.ظ

ه

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:58 ق.ظ

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 02:58 ق.ظ

ن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد