...

همه پیغمبرا چوپون بودن.

نظرات 12 + ارسال نظر
ژ یگولو جمعه 26 آبان 1385 ساعت 11:27 ب.ظ

ااااااااااا...ماشالا ببین بچم چه کشفیاتی میکنه...

هر روز بهتر از دیروز...

یخورده امیدوار شدم...

مرسی..

فقط تو میتونی به من امیدوار باشی انگار...

ژ یگولو جمعه 26 آبان 1385 ساعت 11:30 ب.ظ

حالا همه...همهشون که چوپون نبودن که...

نه ؟؟؟

همشون بودن..

داستان‌گو جمعه 26 آبان 1385 ساعت 11:41 ب.ظ http://Dastangooo.blogsky.com

یکی‌شون خیاط بوده/ من می‌شناسم‌ش/.

دروغ گووووو

من خودم یه عالمه پیغمبر میشناسم..

هدایی جمعه 26 آبان 1385 ساعت 11:49 ب.ظ http://dokhtarebarfi.blogsky.com

آره!! تاحالا بهش فکر نکرده بودم!
بهم سر بزن..خوشال میشم:)

اوهوم...

:)

ژ یگولو شنبه 27 آبان 1385 ساعت 12:10 ق.ظ

آره خب شایدم همشون بودن...اخه همشون گوسفندی...خری چیزی داشتن...

نه خیرم..

همشون بودن..

شایدم نداره..

ژ یگولو شنبه 27 آبان 1385 ساعت 12:15 ق.ظ

راستی از عاطفه چه خبر؟؟؟

خوبه..

سلام میرسونه..

اتفاقان الان اوغات فراغتش از دانشگاه میاد خونه ما..باز از خونه ما میره دانشگاه..باز اوغات فراغت میشه میاد اینجا..شباهم میاد تو بغل بخاریمون میخوابه..باز صبح میره دانشگه..بعد کلاس ائغات فراغتش میشه..ای خوش میگذره..آی خوش میگذره...

جای همتون خالی..

کلی حالی به هولیه...

ژ یگولو شنبه 27 آبان 1385 ساعت 12:45 ق.ظ

پس حال میکنن با بخاری دو تایی؟؟/

چقده اوقات فراغت داره این عطفه؟؟؟

اوهوم..
بعدشم عاطفه نه عطفه...

آره طفلی لباسش کوتاه بود پشتش چسبید به بخاری مامانم واسش کیسه یخ گذاشت تا تاول نزنه..خیلی بدجور سوخت بنده خدا..

ژ یگولو شنبه 27 آبان 1385 ساعت 12:49 ق.ظ

همون...عاطفه...اشتباه گیجی بود خب...:دی

اگه گفتی چی شد یهویی یاد عاطفه افتادم شبی...؟؟/

عمرا اگه بدونی...:دی

چی شد؟..

من تو مثائل خصوصیه دیگران دخالت نمیکنم..پس نمیدونم..:دی

ژ یگولو شنبه 27 آبان 1385 ساعت 12:52 ق.ظ

پنجمین کامنتمو بخون ...با هوش سرشاری که از تو سراغ دارم میدونم که میفهمی خودت...

یه کلمه گفتم که یهویی خیلی یادش کردم...

ژ یگولو شنبه 27 آبان 1385 ساعت 12:54 ق.ظ

اخی طفلی...بگو بهش اینقده نره تو اغوش بخاری اخه...اینجوری کار دست خودشو مامانت بده خب...

در ضمن سلام منو هم بهش برسون خیلی شدید...

ژ یگولو شنبه 27 آبان 1385 ساعت 12:56 ق.ظ

یه چیز دیگه...

بیا بنویس...

منتظر یکی دیگه از اون اپای طولانیت هستم...

:. پنج‌شنبه 9 آذر 1385 ساعت 12:26 ق.ظ

:))))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد